فرهنگ امروز/ احمد کتابی:
ای برادر! قصه چون پیمانهای است
معنی اندر وی مثالِ دانهای است
دانه معنی بگیرد مردِ عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل۲
مثنوی، دفتر دوم: ۳۶۲۳-۳۶۲۲
درآمد
در میان سخنورانِ بزرگ فارسی ـ اعم از متقدمان و متأخران ـ کمتر کسی را میتوان یافت که همانند مولانا جلالالدین محمد مولوی به نقش و تأثیر تمثیل ـ در تفهیم و انتقالِ مفاهیم به مخاطب ـ پیبرده و از آن، به هوشمندانهترین و مؤثرترین شیوه استفاده کرده باشد.
اهمیت تمثیل و قصهسرایی در مثنوی، به درجهایست که اگر امثال و حکایات را از آن تفکیک کنیم، چیزی جز «شیرِ بی یال و دم و اِشکم» باقی نخواهد ماند. (زمانی، ۱۳۸۵، ص ۸۵۹)در این مقاله، نخست به ارائه تعریفی از تمثیل پرداخته میشود و سپس از اهمیت آن، بهعنوان یک شیوه تعلیمی و بلاغی، سخن میرود و آنگاه ـ به استناد شواهد متعدد مستخرج از مثنوی ـ از اهداف و مقاصدی یاد میشود که مولانا از توسل به تمثیل در نظر داشته است.
۱-تعریف تمثیل
تمثیل، در لغت، به معانی: مثال آوردن، تشبیه کردن، صورت چیزی را مصور کردن و داستان یا حدیثی را بهعنوان مثال آوردن است. (معین، ۱۳۵۲، ذیلِ تمثیل)؛ ولی در اصطلاحِ اهلِ ادب عبارت است از «تشبیه امری به امرِ دیگر [به دلیل وجود گونهای همانندی یا درجهای از مشابهت بین آنها] تا از آن، فایدتی حاصل آید.» (زمانی، همانجا)
۲-نقش و اهمیت تمثیل از دیدگاه مولانا
اصولاً، طبع آدمی با تمثیل و قصهپردازی موافقت و سازگاریِ فطری و ذاتی دارد. به همین مناسبت، یکی از شیوههای تعلیمی و بلاغیِ بسیار مؤثرِ کتابهای آسمانی و پیامبران و مصلحان و مربیانِ بشریت، ارسالِ مَثَل بوده است؛ زیرا توسلِ به تمثیلهای بجا و دلنشین از خشکی و ملالآوریِ سخن میکاهد و در نتیجه، در انتقال و ابلاغ پیامهای معنوی و اخلاقی به مخاطبان و تسهیل درک مفاهیمِ دشوار در نظر آنها، میتواند بسیار کارساز باشد. (همانجا) که گفتهاند: اَلاَمثال لِلقلوب کَالمراهًْ لِلعیون (مثلها برای دلها همانندِ آیینه برای چشمهاست).
از قضا، مولانا هم، که در زمینه انسانشناسی تبحر خاصی دارد، به این گرایشِ فطریِ آدمیان به قصه و تمثیل وقوف و توجه کامل یافته و از این شیوه بیانی و تفهیمیِ مؤثر، بهره وافر جسته و در اکثر مسائل باریک و دور از ذهن و فهمِ عامه بدان متوسل شده است. به همین مناسبت، بخش اعظم مثنوی از انواع تمثیلات تشکیل شده است.
۳-انگیزهها و دلایل توسل به تمثیل در مثنوی
تمثیل در مثنوی به گونهها و شیوههای متفاوتی به کار رفته و اهداف و مقاصد گوناگونی را تعقیب میکرده است که ذیلاً تحت عنوانهایی جداگانه به بررسی آنها پرداخته میشود.
۳-۱- مولانا حکایات و امثال مثنوی را نقدِ حالِ آدمیان میداند نه افسانه سرایی
در تأیید این مدعا، شاهد مثالهای عدیدهای در مثنوی قابل استناد است:
ـ مولانا در دیباچه داستان معروف پادشاه و کنیزک که از داستانهای بسیار دلنشین و آموزنده مثنوی است، این حکایت را وصفِ حالِ همه انسانها تلقی میکند:
بشنوید ای دوستان! این داستان
در حقیقت نقدِ حال ماست آن
دفتر اول: ۳۵
و در دفتر سوم، همین مدعا را تکرار میکند:
آنچه گفتم جملگی احوالِ توست
خود نگفتم صد یکی ز آنها درست
دفتر سوم، ص ۱۵۲، سطر ۲۶ (مثنوی مصحح رمضانی)
ـ در جایی دیگر ـ داستان حضرت موسی(ع) و فرعون ـ مجدداً براین نکته مُهرِ تأکید مینهد:
این، حکایت نیست پیشِ مردِ کار۳
وصفِ حال است و حضورِ یارِ غار۴
دفتر سوم: ۱۱۴۹
و نیز:
ذکرِ موسی بهر روپوش است لیک
نور موسی نقدِ توست ای مردِ نیک
موسی و فرعون در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جُست
همان دفتر: ۱۲۵۳-۱۲۵۲
ـ سرانجام در دیباچه دفتر چهارم، کسانی را که حکایتهای مثنوی را افسانه میپندارند، افسانه میخواند:
هر کِش افسانه بخواندْ افسانه است
و انکه دیدش نقدِ خود مردانه۵ است
دفتر چهارم: ۳۴
۳-۲- مولانا، توسل به تمثیل را برای تفهیم مقصود به عامه مردم ضروری میبیند:
در این خصوص نیز، شواهدِ مثالِ متعددی از مثنوی در دست است:
ـ مولانا، در جایی، مَثَل را به مثابه ابزار یا واسطهای تلقی میکند که بدون کمک آن، تفهیم مفاهیم و انتقال پیامها و آموزهها به عموم مردم امکانپذیر نیست.
این مثل چون واسطه است اندر کلام
واسطه شرط است بَهرِ فهمِ عام
دفتر پنجم: ۲۲۸
ـ در جایی دیگر، در تأیید همین معنی چنین استدلال میکند:
لیک تمثیلی و تصویری کنند
تا که دریابد ضعیفی هوشمند
دفتر ششم: ۱۱۷
و در موضعی دیگر، در عین اذعان به ناتوانی و نارسایی تمثیل در تبیین بعضی مفاهیم، آن را به منزله تلاشی اندک به انگیزه تفهیم تلقی میکند:
این مثل نالایق است ای مستدِل۶
حیله تفهیم را جُهد المُقِل۷
۳-۳- مولانا، در مواردی حتی از داستانهای مستهجن و هزلآمیز هم، برای تفهیم مقصود و افاده منظور خود مدد گرفته است.
شایان توجه است که هزل مولانا، همانگونه که خود وی با صراحت بیان کرده است، «هزل تعلیمی» است و با هزلهای متعارف تفاوتِ ماهوی دارد. بنابراین، شاید مناسبتر و صحیحتر آن باشد که از آن به «طنز» تعبیر شود. بیتهای زیر مویّدِ این ادعاست:
در جایی، سخن هزلآمیز را به ویرانهای تشبیه میکند که در آن گنجها میتوان یافت.
هزلها گویند در افسانهها
گنج میجو در همه ویرانهها
دفتر سوم: ۲۶۰۳
و در جایی دیگر، هزل را ابزار و واسطه تعلیم تلقی میکند و به خوانندگان هشدار میدهد که فریفته ظاهرِ آن نشوند و به مقصد و پیام نهفته در آن گوش جان فرادهند.
هزل تعلیم است آن را جد شنو
تو مشو بر ظاهرِ هزلش گرو۸
هر جِدی هزل است پیشِ هازلان۹
هزلها جد است پیش عاقلان
دفتر چهارم: ۳۵۵۹-۳۵۵۸
و نیز:
بیتِ من بیت ۱۰ نیست اقلیم است
هزلِ من هزل نیست تعلیم است
دفتر پنجم، دیباچه
و در پایانِ همان دیباچه تصریح میکند: ولو تا ملتَ فیه قلیلاً وجدتَ من نتایجه الشریفهًْ کثیراً (یعنی: اگر اندکی در آن تأمل کنی، از آن به نتایج ارزنده بسیاری دست مییابی)
و نیز:
این مثال آمد رکیک و بیورود۱۱
لیک در محسوس از این بهتر نبود۱۲
دفتر ششم: ۴۶۳۳
ـ به عقیده مولانا، حتی افسانههای کودکان هم، میتواند حاویِ پندها و پیامهایی ارزنده و آموزنده باشد:
کودکان افسانهها میآورند
درج در افسانهشان بس سِرُّ و پند
دفتر سوم: ۲۶۰۲
۳-۴- از دیدگاه مولانا، الفاظ و عبارات فرعاند و معانی و مفاهیم اصل
در این زمینه هم، شاهد مثالهای فراوانی از مثنوی در دست است:
ـ مولانا، در جایی، سخن را به منزله پوست و معنی را به مثابه مغز میشمارد:
این سخن چون پوست و معنی مغزدان
این سخن چون نقش، و معنی همچو جان
دفتر اول: ۱۰۹۷
ـ در جایی دیگر از همان دفتر، الفاظ و اسامی را همانند دامهایی تلقی میکند که باید از آنها برحذر بود:
لفظها و نامها چون دامهاست
لفظِ شیرین ریگِ۱۳آب عمرهاست
دفتر اول: ۱۰۶۱
ـ در یک موضِع، لفظ را ظرف و پیمانه و معنی را مظروف آن میداند:
گفت: این، پیمانه معنی بود
گندمی بستان که پیمانه است رد۱۴
زید و عمر از بهرِ اِعراب است ساز ۱۵
گر دروغ است آن تو با اعرابساز
دفتر دوم: ۳۶۳۲-۳۶۳۱
ـ و در موضعی دیگر، از قول حکیم سنایی غزنوی، کسانی را که از قران فقط به ظاهرِ الفاظ و عباراتِ آن توجه و اکتفا میکنند، از زمره گمراهان میشمارد:
خوش بیان کرد آن حکیمِ غزنوی
بهرِ محجوبان۱۶مثالِ معنوی
که ز قران گر نبینند غیرِ قال
این عَجَب نبود ز اصحابِ ضلال۱۷
دفتر سوم: ۴۲۳۰-۴۲۲۹
بالاخره در جایی دیگر، با توسلِ به تشبیهاتی بدیع، همین معنی را موکد میسازد:
جسمها چون کوزههایِ بسته سر
تا که در هر کوزه چِبْوَد؟ آن نِگر
کوزه آن تن، پر از آبِ حیات
کوزه این تن پر از زهرِ مَمات۱۸
گر به مظروفش نظر داری شهی۱۹
ور به ظرفش بنگری تو گمرهی
لفظ را ماننده این جسم دان
معنیاش را در درون مانند جان
دیده تن دائماً تن بین بُوَد
دیده جان، جانِ پر فن۲۰بین بُوَد
دفتر ششم: ۶۵۴-۶۵۰
در پایان سخن این نکته را ناگفته نگذاریم که به باور مولانا، همانطور که قرآن میتواند برای برخی از آدمیان گمراه کننده باشد و برای بعضی دیگر هدایت کننده، مثنوی هم واجد همین خصیصه است:
پس ز نقشِ لفظهایِ مثنوی
صورتی ضال۲۱است و هادی معنوی۲۲
در نُبی۲۳فرمود کین قران، ز دل
هادیِ بعضی و بعضی را مُضل۲۴
دفتر ششم: ۶۵۶-۶۵۵
از اینرو، به خوانندگان مثنوی توصیه میکند از درگاه خداوند مسئلت کنند تا هنگام خواندن آن دچار لغزش نشوند و بتوانند به مقصد نهایی نائل آیند.
از خدا می خواه تا زین نکتهها
در نَلَغزی ورَسی در منتها
دفتر سوم: ۴۲۰۹
یادداشت ها:
۱- در تهیه این مقاله از کتاب میناگر عشق اثر استاد کریم زمانی و فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی اثر استاد صادق گوهرین و نیز از رهنمودهای ادیبِ ارجمند آقای دکتر علیرضا شعبانلو بهره بسیار بردهام.
۲- اشعاری که در این مقاله، بهعنوان شاهد مثال، از مثنوی نقل شده، به استثنای یکی دو مورد، از مثنوی معنوی، به سعی و اهتمام رینولد اُلین نیکُلسون، چاپ چهارم، ۱۳۵۶، از انتشارات امیر کبیر منقول است.
۳- آنکه کارها را به وجه احسن انجام دهد
۴- کنایه از یار صادق
۵- مرد کامل، مرد خدا
۶- استدلال کننده
۷- جُهد به معنای طاقت و کوشش و مُقِل به معنای درویش و فقیر، بنابراین، جُهدالمُقِل به معنای کوششِ درویش و کنایه از سعیِ اندک است.
۸-مرهون، رهین، تابع
۹- هزلگویان، هزلگرایان
۱۰- در اینجا به معنای خانه است
۱۱- پروا، ملاحظه
۱۲- علاقهمندان به بررسی تحلیلیِ داستانهای هزلآمیز و به ظاهر مستهجن مثنوی را به قرائت کتاب ارجمند بحر در کوزه اثر استاد فقید دکتر عبدالحسین زرّینکوب ـ که تا حدود زیادی مصداق گنجاندن بحر در کوزه است ـ دعوت میکنیم.
۱۳- به کنایه: فرو بَرَنده. ریگ اشاره به زمینهای ریگزار است که به سرعت آب را در خود فرو میبرد.
۱۴-ظرف و پیمانه فاقدِ اهمیت است. مهم، مظروفِ آنهاست.
۱۵- اشاره مولانا به جمله معروفی است که در صرف و نحوِ عربی بسیار متداول است: ضَرَبَ زِیدٌ عَمراً (زید عمر را مضروب کرد) که در آن، زید نقشِ فاعل را ایفاء میکند و بنابراین، اعرابِ حرف آخر آن تنوین مرفوع(ـٌ) است و عَمر نقش مفعول را عهدهدار است و اِعرابِ حرفِ آخر آن تنوین منصوب (ـً) مراد مولانا این است که در عبارت مزبور مطلقاً موضوع ضارب بودن زید و مضروب بودن عَمر مطرح نیست بلکه با توسل بدان میخواهند قاعده مرفوع بودن فاعل و منصوب بودن مفعول را از نظر اِعراب با ذکر مثال راحتتر و بهتر تفهیم کنند. تمثیلهای مثنوی هم، مشمول همین حکم است.
۱۹- آنان که از درکِ حقایق باز داشته شدهاند (معین، فرهنگ فارسی)
۱۷- گمراهان
۱۸- مرگ کنایه از کشنده، قَتّال
۱۹- به کنایه: صاحب بصیرت و معرفت هستی
۲۰- جانی که درک و شناخت آن از حیطه حواس ظاهری بیرون است.
۲۱- موجب ضلالت، گمراه کننده
۲۲- کنایه از محتوا و معنا. مراد از کل بیت این است که الفاظ و عبارات مثنوی صورت و ظاهری گمراه کننده دارد ولی معنا و محتوایی هدایت کننده.
۲۳- قران
۲۴- ضلالتآور، گمراه کننده.
مآخذ
*زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۸۹). بحر در کوزه، نقد و تفسیر قصهها و تمثیلات مثنوی، چاپ چهاردهم، تهران.
*زمانی، کریم (۱۳۸۵). میناگر عشق، شرح موضوعی مثنوی معنوی، تهران: نشر نی.
*معین، محمد (۱۳۵۷). فرهنگ فارسی، ۶ جلد، چاپ دوم، تهران: انتشارات امیرکبیر.
*مولوی، مولانا جلالالدین محمد (۱۳۵۶). مثنوی معنوی، به سعی و اهتمام و تصحیح رینولد اُلین نیکلسون، چاپ چهارم، تهران: انتشارات امیرکبیر.
*گوهرین، سید صادق (۱۳۵۴-۱۳۳۷). فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی، ۷ جلد، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
روزنامه اطلاعات
نظر شما